سلام او رفت و من نشناختمش . در تمام ميخكهاي سر هر ديوار، آواز غريبش را شنيدم اما نشناختمش. همانگونه كه بغضهاي گاه و بيگاهم را نشناختم. فقط آنقدر او را شناختم كه در سايه هاي افتاده به كلامش، به دنبال جاي پاي خدا باشم
خوشحالم كه با وبتون آشنا شدم وممنون ازقدم رنجه تون .اميدوارم در زير سايه شهر زيباتون ((حسن آباد))هميشه شاداب وپايدار باشيد .
يازهرا